مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آمـد زلال آســمــانهــا مـــادر بـــاران عـطر ولایت میوزد در کـوچه ایـمان آمد زنی از جـنـس نـور و آب و آئـیـنه نازل شده حوریهای در شکل یک انسان آمد زنی که کاشفالکـرب امـامش بود خورشید رویش بود بر درد علی درمان تسـبـیح او مـشـکـلگـشـای عـالـم و آدم سـجــادۀ او رازق هــر سـفـرۀ احـسـان در ساحل تربیـتش دُرّ است و مروارید دامان حُسنـش پرورانده لؤلؤ و مرجان از واژۀ مـادر حروفی معـتبرتر نیست بخشیده زهرا اعتبارش را به این عنوان رکن و ستون خانۀ مولا علی، زهراست بیت خدا هم غبطه دارد بر چنین ارکان او بیمزارش حاجت زوّار خود را داد پنهانترین پیـداست و پیـداتـرین پنهـان آرامـگـاه فـاطـمـه در قـلب حـیـدر بـود یک بارگاه از جنس یاس و لاله و ریحان بـوده قــسـیـمالـنّـار والـجـنّـة عـلـی امـا در این میان بودهست حُبّ فاطمه میزان حاجت اگر از مرتضی داری نجف رفتی فریاد کـن «لـبیکِ یا زهـرا» دم ایوان اینجا نجف ایوان طلا ذوب علی هستیم یا فـاطـمه یا فـاطـمه یا فـاطـمه گـویان زهرا به ایـرانی همیشه مرحـمت دارد گهواره جـنبان حسینش میشود سلـمان سربند یا زهراست حرز هشت سال ما وقـتی مجـهـز بـود دشـمن تا بُـن دندان هر جا و هر سنگر که میدان جهادی بود از بچـههای فـاطـمه خـالـی نشد مـیدان حالا هم این فرزند زهرا پیشگیری کرد از فتنۀ هرزی که رویانـدند هر دوران از انقلاب مصر درسی ماند و آن این بود بیرهبری بُرد انقلابش را به استهجان ایران به نام فاطـمه خود را تبـرک داد باید مراقب شد نیـافـتـد دست نا اهـلان بایـد که بـگـذاریـم اسـم کـشـورمـان را جـمـهـوری اسـلامی زهــرایـی ایــران عرضم تمام، این انقلاب ارثیۀ زهراست هسـتیم پـای وارث آن، تا به پـای جـان |